در ستایش نیلوفر
هر جا که من
گوشه ای از خودم را
مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود (سهراب)
نیلوفر زیباترین گلی است که در لجن زار کثیف رشد می کند. او در مرداب گل می دهد تا نشان دهد که در هر شرایطی می توان، زیبا و خوب بود. آن هم گلی چنین شگفت انگیز با این آب و رنگ،
از این پس لجنزار را هم جدی بگیریم که در خود زیبایی هایی نهفته دارد. نیلوفری که در آب می روید؛ اما تماسی با آن ندارد؛ آن چنان لطیف که هیچ قطره آبی روی آن جمع نمی شود.
گلی که بودا را شیفته کرد و گفت: «نیلوفر آبی را دیدهای که چگونه در آب میروید و در آب میبالد و از آب بیرون میآید و بالای آن میایستد تا به آب آلوده نشود؟ من نیز که در جهان زاده شدم و در جهان پرورده شدم، چون بر جهان چیره شدم، ناآلوده به جهان در آن زندگی میکنم.»(به نقل از: بودا، مایکل کریدرز، ترجمه علی محمد حق شناس، نشر طرح نو)
حافظ شیراز نیز به مانند بودا می گوید:
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
و مولانای نازنین هم به شکلی دیگر چنین سرود:
در هر سحری زِ مشرقِ عشق
هَمچون خورشید ما برآییم
در خُشک و ترِ جهان بِتابیم
نی خشک شویم و نی تر آییم
مولانا وجود مقدس انسان را خورشیدی می داند که می تابد و نور می افشاند، بر خشک و تر، بر بد و خوب، بر زیبا و زشت روشنی تقدیم می کند؛ اما هرگز آلوده نمی شود.
این گونه است که گل نیلوفر، در بین ملل مختلف و فرهنگ های دور و نزدیک، نمادهای جالبی را در برگرفت:
نماد عرفان و سختی راه شناخت؛ شاید بخاطر پیچ و تابش و دشواری مسیر سلوک.
نماد وارستگی و عدم دلبستگی است که در دنیا باشید ولی اسیر دنیا نباشید مانند گل نیلوفر در آب باشید ولی نگذارید آب شما را ببرد.
نماد صلح و آشتی جهانی.
از پس این نمادها، می توان گفت که می توان از نیلوفر آموخت که در عمق سیاهی و تباهی، می تواند که عشق، شادی، شور زیستن باشد و تداوم یابد. نیلوفر به زبان سکوت می گوید: جهان به طرز شگفت انگیزی، در اوج زیبایی است، هرچند در بستری از تاریکی و مرداب گونگی فرو رفته باشی، باز هم می توان با جسارت مسیر نور را دنبال کرد.
اگر تو بنشینی، اگر من بنشینم، اگر ما بنشینیم، مرداب دروغ و ناراستی جهان را در بر خواهد گرفت.باید نیلوفر باشیم و به قول سهراب نازنین:
یادمان باشد
میان گل,نیلوفر و قرن
پی, آواز, “حقیقت ” بدویم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.