شادخواری
دیشب بیتی زیبا از منوچهری دامغانی دیدم که برام جالب بود.
بسیاری از شعرا و بزرگان که غم زمانه را می بینند و بر نمی تابند، شادی خوردن را راهکار می دانند و ابیات زیادی از فردوسی و رودکی و نظامی و حافظ و … داریم که توصیه به شادمانی می کنند. اما این بیت منوچهری برای من جالب آمد که حال که جهان در کمین گاه در انتظار خوردن ماست، بیا ما زودتر او را بر زمین بزنیم و بخوریم، حتی اگر در پایان او را ما را بر زمین بزند و ببلعد.
پیش کین گیتی ما را بزند یا بخورد
ما ملک وار مر او را بزنیم و بخوریم
این پیشی گرفتن بر بهره از دنیا با شادخواری را به شکلی شاهانه زیستن می داند.
این بیت فریاد نهانی شاعر است از بیداد و بی وفایی و نامردی زمانه.
شهریار در شعر « بوی صفای پدر» می گوید:
مهدی که نه پاس پدرم داشت از این پیش
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را
منوچهری هنر آدم را در این می داند که بیچاره و ضعیف و اسیر این دنیای دون نشود و قبل از آن که ضربه نهایی مرگ بر انسان وارد شود، او کام خود را به تمامه بستاند و برود و این گونه می شود به ریش دنیا خندید و تراژدی وحشتناک زیستن را به کمدی بامزه ای تبدیلش کرد.
به نظر من این بیت از زیباترین و پرمغزترین ابیات منوچهری است که فریاد انسان آن قرن در جنگ و رویارویی با طبیعت زندگی را به گوش ما می رساند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.