قلعه شنی
22 اردیبهشت 1402
ارسال شده توسط zeynab nowruzi
114 بازدید
جهان سست است و بی بنیاد
این رنج و درد بزرگ بسیاری از شاعران ادب فارسی است. خیام سردسته شاعرانی است که به این بی ثباتی توجه دارد:
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
این دنیا و ماهیت آن نیستی و نابودی است. قلعه ای شنی که با چشم بر هم زدنی نیست و نابود می شود.
هیچ ضمانتی برای تداوم زندگی نیست و عمر به مویی بسته است؛ پس دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر. ما چونان کودکی بی دفاع در برابر عمر ایستاده ایم.
این گذر سریع عمر را ساده نگیر.
هوشنگ ابتهاج چه زیبا در این بی ضمانی، چه ضمانتی می کند ما را:
«نگاه کن! هنوز آن بلندِ دور
آن سپیده آن شکوفهزار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیدهای که جان آدمی
هماره در هوای اوست.
به بوی یک نَفَس
در آن زلالْ دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز.»
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.