وادی جان
نیاز است ما را به دیدارِ تو
بدان پُرهنر، جانِ بیدارِ تو
گاهی وقتها در حالی که در جای خود ساکن هستی، سفر می کنی به جایی در بی کرانه ها.
یک کتاب، یک اندیشه، یک جمله، کلام یک انسان تو را میبرد به جاهایی که فراتر از این جاست و میفهمی که وادی جان است. آن جا اصل است و موطن حقیقی ما آن جاست.
تنها وطن ما جان ماست و نه مکانهایی که آدمها بر آن نام گذاشتهاند.
اندیشه ها و عواطف و حالات و دریافت هایی هستند که باید زیست شوند، در ما حل شوند و جزئی از روان ما گردند، آن گاه دیگر هرگز از ما دور نمی شوند. خودِ خود ما می شوند. این دریافت ها فراتر از واژگان، فراتر از آوا، فراتر از عقل و استدلال و حتی فراتر از عواطف هستند. دریافت هایی که تنها منبع تغذیه آن ها وادی جان است، با پیوستن به این مکان سحرآمیز، خرد رشد می یابد. احساس متعالی می شود و در کل جان روشن می گردد.
جان دیگر اسیر روزمرگی ها نمی شود. به شکلی جادویی، پرسش های خود را حل شده می بیند؛ چرا که پاسخ بسیار از سوالات ما در جان ماست. برای جان، تنها عبادت تلاش برای دوری از تاریکی جان است و دوری از بندها.
جان آدمی تنها در رهایی از اسارت منِ ذهنی زیبا میشود و روشنگر. آن جاست که گوهر وجود متجلی می شود و در جهانِ معنا می تواند بدرخشد. جاودانه شود، رازهای هستی را دریابد.
وادی جان هر چیزی را غربال میکند و با آن میتوان تا ابد بود و خسته نشد، میتوان بود و افسرده نشد. با جان روشن میتوان زندگی حقیقی را تجربه کرد.
رفتن به وادی جان یعنی اسیر زندگی ماشینی نشدن، تجربه خلوت داشتن و ژرف نگری در زندگی شخصی برای کشف توانایی های خود و غلبه بر ترس هایی که برای روان گزنده است و در کل یعنی برقراری توازن میان دنیای درون و بیرون.
تنها کسی که جانش روشن است، می تواند صدای پای آب سهراب را بخواند و بفهمد، سوره تماشا را عمیقاً حس کند، یعنی هر چیزی مقدماتی دارد؛ مقدمات دریافت از این منابع خرد و آگاهی جانی است که به اصل پیوسته و روشن شده باشد. دریافت جانمایه کلام این فرزانگان، جان های گشوده به آن عالم را می طلبد.
کسی که آلوده به روزمرگی هاست و جانش تاریک است، هرگز اشعار سهراب و حافظ و مولانا نصییب او نمی شود. او در مدار آگاهی نیست که از این منابع مقدس خبردار شود . درک عمیق دنیای پیامبران، شاعران و بزرگان ادب و عرفان و شور و شوق آنان برای او غریبه است. سبک زندگی و انتخاب ها و اولویت های افراد سدّی می شود در برابر نور و روشنی جان. این افراد هرگز متوجه نمی شوند که چنین درّ و مروارید های گران قیمتی هم در جهان وجود دارد . آنان با بدلی جات و با خرمهره سر و کار دارند .
ادبیات فارسی معدن جان های روشن و بیدار است. باید در هوای زلال و صاف آن ها تنفس کرد ، همراه و همنشین شد، شوریده و بی قرار گشت ، پای به افلاک رساند و عاشقانه با آن جان ها در هم آمیخت.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.