داستان
داستان بخوانید تا خردِ آن را از آن خود کنید. به دنیای داستان ها وارد شوید تا فرزانه شوید، شجاعت بودن را بیاموزید و شهامت خطر کردن.
من از سوم دبستان داستان خواندن را آغاز کردم. تا الان داستان های طولانی چون کلیدر و سمک عیار و نیز داستان های کوتاه تولستوی همه را در لابه لای مشغله های زندگیم خوانده ام.
این نوشته را در پاسخ دانشجویی می نویسم که از من پرسید چرا باید داستان بخوانیم و وقت و عمر خود را بیهوده تلف کنیم. این دانشجو اهل مطالعه و علم و منطقی زیستن و منطقی فکر کردن است. من چند نسل قبل از او هستم و در ذهن من این است که مگر بدون خواندن داستان هم می شود زندگی کرد، بدون خواندن و غرق شدن در تخیل زیبا و شگفت انگیز آدمهایی که تلخ و شیرین تجربه های زیستن خود و دیگران را به یاری واژگان به تصویر کشیدند.
من با این داستان ها، مردم دنیا را می شناسم و فلسفه ی زندگی آن ها را.
هر داستانی انسانی دیگر را نشانم می دهد. با آدمهایی گریسته ام و خندیده ام. بارها انگشت لای کتاب گذاشته و در تخیل با آن آدم همراه شده ام.
مثلا با سنگ صبور صادق چوبک تنهایی و رنج و درد عمیق آدمها را دیده ام. با «گوهر» و « احمدآقا» و حتی با «سیف القلم» و « بلقیس» همه و همه بیشتر رنجِ زیستن را چشیده ام.
گاهی با شخصیت های رمان تمام نظریات روانشناسی را زیر سوال برده ام؛ چون با هیچ نظریه ای این ها ردیف نمی شد و جور در نمی آمد.
آدمها رنگارنگ و تکرار ناپذیرند و داستان مکان نمایش این تنوع و چند گانگی هاست. بروید علوم اجتماعی بخوانید، فلسفه و عرفان و روانشناسی و تاریخ و جغرافیای انسانی و اقتصاد و هر رشته ای را بخوانید، در کدام علم این قدر دقیق آدمها به تصویر کشیده شده اند؟
داستان « گاو » ساعدی را ببینید، کدام کتاب روانشناسی با این دقت و زیبایی می توانست این اختلال شخصیتی را نشان دهد؟
با خواندن داستان های دیگران، تکثیر پیدا می کنید و در آن جا و آن زمان گویی زندگی می کنید، انگار که چند صد سال بیشتر از بقیه نفس می کشید و البته درد و رنج و نیز شیرینیِ زیستن دیگران را هم می چشید.
انگار تمام شخصیت های آن داستان ها را زندگی می کنید. دیگر در ادامه زیستن خود، آن گونه اشتباهات را مرتکب نمی شوید، گویی خودتان از آن سوراخ گزیده شده اید. و دوباره گزیده نمی شوید.
داستان بخوانید تا خردِ آن را از آن خود کنید. به دنیای داستان ها وارد شوید تا فرزانه شوید، شجاعت بودن را بیاموزید و شهامت خطر کردن.
از داستان ها می آموزید که نباید حریص بود و اسیر دیوِ آز شد، این عالی است که پایان راه هم برایت روشن است. داستان ابتدا تا انتهایش آموزه است و خردورزی.
با داستان ها خردتان را ورز دهید.
در داستان ها می فهمید که نباید به ستم آلوده شوی که روزگار سیاه ستم پیشگان را از پیش می بینی.
داستان بخوانید و پیراهن دیگر آدمها را بر تن کنید و مانند آن ها فکر کنید و خطا کنید و نیکی کنید و با خرد، وجودتان را ورز دهید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.