در ستایش خرد
هر چه در فهم تو آید؛ آن بود مفهوم تو (عطار)
ارزش هر کس به اندازه خرد اوست.
برای درک خرد باید ببینیم که خرد چه چیزی هست و چه چیزی نیست؟
خرد دانستن نیست. خرد کسب دانش نیست. خرد مدرک تحصیلی نیست. خرد «پی. اچ. دی» نیست. دکترای ادیان و عرفان، دکترای ادبیات و فلسفه مشکلی از جان ما را حل نمی کند. بسیاری از ناآگاهان با کسب این مدرک در پشت پرده علم پنهان می شوند تا کسی ناآگاهی و نادانی و توخالی بودنشان را کشف نکند. برخی افراد از این مرحله هم عقب تر هستند و حتی نمی دانند که ناآگاه هستند.
دانش تاریخ مصرف دارد و کهنه و گندیده می شود و خرد جاری است مانند رود و هرگز متعفن نمی گردد. مولانا می گوید:
چون ز سینه آب دانش جوش کرد
نه شود گنده، نه دیرینه، نه زود
دانش چون از بیرون می آید، اگر با جان ما یکی نشود، خودی محسوب نمی شود. زمان می گذرد تا به تدریج مثل سلول های وجودمان گردد و از آن جا که برخی از ما فقط دنبال کسب دانش هستیم و هنوز بر جانمان ننشسته، سراغ مطلب دیگری می رویم. خسته می شویم و ناامید و مطالب هم کهنه و تکراری و بی رنگ و رو می شوند.
زمانی که اندیشه ها را بپذیریم و با آن زندگی کنیم و جزئی از ما شوند، ریشه می دوانند و کنش های تقویتی ما هم مانند آبی بر آن سرازیر می شوند و تر و تازه و طراوات، وجود ما را شکوفا می کنند و جان روشن می شود :
ور بگیری نُکتهی بِکری لطیف
بَعدِ دَرکَت گشت بیذوق و کثیف
که من این را بَس شنیدم کهنه شد
چیزِ دیگر گو به جُز آن ای عَضُد
چیزِ دیگر تازه و نو گفته گیر
باز فردا زان شَوی سیر و نَفیر
(مثنوی، دفتر سوم)
دانش، کوشش می خواهد و انگیزه و تمرکز. می توان حافظه ای ساخت مملو از اطلاعات و داده ها و معلومات.
دانش سر را می طلبد و خرد دل را. خرد از طریق ذهن به وجود نمی آید، استدلال و منطق بر نمی تابد، دل را طلب می کند، با احساس هم تفاوت دارد، نوعی بصیرت است درباره مسایل مهم مانند چیستی وجود و کیستی انسان و چرایی زندگی.
خرد با عقل جزوی فرق دارد. برخی از ما همین که بتوانیم اموراقتصادی خود را خوب مدیریت کنیم، تصور خردمندی در ما ایجاد می شود. گاهی این مدیریت نوعی با ذلت زیستن است که ما را از زیبایی خرد دور می کند.
خرد چیست؟ تعریف خرد، دشوار است با ویژگی هایی می توان آن را معرفی نمود.
خرد گاهی با سکوت همنیشن می شود و خاموشی و سکوت دروازه های خرد را باز می کند.
خرد با تواضع خویشاوند است. گاهی خردورزان، احساس می کنند هیچ نمی دانند، این ها در اوج هستند. نادانانی که فکر می کنند خیلی می دانند و می فهمند، از خرد به دور هستند.
خرد با عشق در پیوند است. یک معادله است. هر چه عشق بیشتر، خرد افزونتر. بدیهی است در این جا عشق تنها احساس نیست. بگذار خورشید عشق بتابد، تا گل های خرد شکوفا شوند. ما چاره ای نداریم جز از این که با عشق، درخت خرد را آبیاری کنیم.
خرد با آزادی در پیوند است.
خرد با روشنی همراه است. بی جهت نیست که شاعر می گوید: « شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند»
خرد نوری است که بر دانش تو تابیده می شود. خرد معرفتی است که از دانش، از تجربیات زندگی، از آدمها و …به دست می آوری. خرد از نظاره کردن خود و جهان به بار می نشیند و نه از مطالعه کردن.
خرد هشیاری و بیداری است. با تمرکز، خرد افزایش نمی یابد؛ که قدرت مغز ما در آن حد نیست؛ باید با مراقبه و غور در خود به آن رسید.
خرد مانند درخت است، کاشته می شود، رشد می کند و میوه می دهد. خرد تحول وجودی است در انسان.
خرد در ذهن های خشک و قالبی شکل نمی گیرد. انعطاف را می طلبد.
خرد با سفر آفاقی به دست نمی آید؛ سفرهای داخلی و خارجی تجربه های ما را زیاد می کند؛ اما خرد که تجربه نیست، برآیند آن است. در پس سفرهای بیرونی، سفری در درون هم لازم است. سفری انفسی.
ویژگی های افراد خودشکوفا که آبراهام مزلو معرفی می کند، به خرد نزدیک است. آنان مهربان، شجاع، صادق، عاشق، از خودگذشته و بزرگوارند. ازاشتباه کردن باکی ندارند و خطا می کنند و در صدد رفع آن بر می آیند.
هدف من این نیست که خردمندان را لوح های سفید و درخشان معرفی کنم؛ بلکه آنان تلاش می کنند بهترین خود را ارائه دهند. نه بهترین آن چه جامعه و دیگران می خواهند.
وظیفه ما این است که با شناخت روحیات، استعداد و توانایی خود، به بهترین خودمان بدل شویم.
خرد آنی و فوری هم در ما ایجاد نمی شود؛ قدرتی عظیم در درون را می خواهد. بودا این دارندگان خرد را فرزانه می خواند. خردورزی تمرین می خواهد و کوشش. همه بزرگان بر اثر تلاش چنین شدند. گفت و گوی ابوسعید با ابوبکر صابونی در اسرار التوحید به خوبی این نکته را نشان می دهد:
«خواجه امام ابوبکر صابونی شریک شیخ ما [بوسعید بوالخیر] بوده بود در مدرسهی مرو، و چون شیخ را حالت بدان درجه رسید، روزی خواجه امام ابوبکر به نزد شیخ در آمد. گفت: «ای شیخ! ما هر دو در یک مدرسه بودهایم، حق سبحانه تعالی تو را بدین درجات بزرگ رسانید و من همچنین درین دانشمندی بماندم، سبب این چیست؟» شیخ گفت: «یاد داری که فلان روز این حدیث، استاد، ما را املا کرد که: مِن حُسنِ اِسلامِ المَرءِ تَرکُهُ مالا یَعنِیه، یعنی از نیکومسلمانی مرد آن است که ترک کند آنچه به کارش نیاید، هر دو بنوشتیم، اما تو به خانه شدی چه کردی؟» گفت: «من یاد گرفتم و به طلب دیگر رفتم.» شیخ ما گفت: «ما چنین نکردیم، هر چه ما را از آن گزیر بود از پیش خود برداشتیم و اندیشهی آن چیز از دل بیرون کردیم. و آنچه ناگزیر ما بود فراپیش گرفتیم و دل خویش به اندیشهی آن تسلیم کردیم…»(اسرار التوحید، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، جلد اول، ص۱۹۸)
ابوسعید، حقیقت را می زیست و می کوشید دانش در جانش بنشیند و از آنِ او شود. این گونه بود که جانش روشن شد و عطر خرد، وجودش را خوشبو نمود.
خانه حکمت و معرفت و خرد در درون ماست؛ زیرا درون ما به منبع خرد لایتناهی وصل است. آن جا فراتر از ذهن است و مغز و دانش و اطلاعات و کتاب.
ما دقیقاً با خالی کردن ذهن، به خرد می رسیم.
ما آن چه لازم داریم، در اختیار داریم. در حقیقت ما خود صاحب خانه هستیم و صاحب تمام آگاهی ها. آن جا خود مقدس ماست.
خرد زمانی که به منبع وصل باشد، می تواند حالتی از الهام و آگاهی را با خود داشته باشد. ماجرای حضرت یعقوب درباره یوسف نشان می دهد که حتی پیامبران هم همیشه متصل به خرد الهی نیستند:.
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند که ای روشن روان پیر خردمند
زمصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلا نشینم گهی بر پشت پای خود نبینم
اگر درویش در حالی بماندی سر دست از دو عالم برفشاندی
خرد دگرگونی و تحول را با خود می آورد. اسطوره پرسفون به خوبی این دگرگونی را نشان می دهد.
در اساطیر یونان، داستان زیبایی هست درباره دختری به نام «پرسفون» . دختری بازیگوش و پر از شیطنت که مدام مشغول بازی است. روزی در حالی که می خواهد گل نرگسی را بگیرد، ناگهان توسط هادس خدای جهان زیرین ربوده می شود و در آن جا اسیر می گردد. پس با هادس ازدواج می کند و ملکه جهان زیرین می شود. …پرسفون افسرده شد و رنج را با تمام وجود چشید چیزی نمی خورد و ساعتها یک گوشه می نشست و حرف نمی زد.
مادرش دیمیترـ که الهه حاصلخیزی بودـ از این کار بسیار ناراحت بود، دیگر حاصلخیزی را به زمین نداد و زئوس مجبور شد، هرمس را نزد هادس بفرستد تا پرسفون برگردد. هادس قبل از رفتن پرسفون به او اناری داد تا بخورد ، بعد از خوردن انار دیگر او به جهان زیرین تعلق داشت و کاملاً نمی توانست آن جا ار ترک کند. پرسفون از آن به بعد یک سوم سال را در جهان زیرین می گذراند و در دنیای تاریکی با همسر بی احساس و خونسردش هادس زندگی می کرد.
در نمادشناسی اسطوره ای، پرسفون، کودک معصوم درون ماست که خیال می کند دنیا یک بهشت تمام عیار است. تا این که اسیر دنیای درون می شود. دنیای درون، دنیای سایه ها و عقده ها و خاطرات و ناخودآگاه است. او می فهمد این جهان هم رنج است و هم شادی. باید یاد بگیرد از غم و رنج عبور کند و رشد یابد و خردش را فعال کند. انار میوه آگاهی است که پرسفون با خوردن میوه آگاهی، از دختری خام به زنی خردمند و آگاه تبدیل شد. انگار تولد دوباره یافت؛ اعتماد و استقلال و مهربانی و شجاعت زیستن را فراگرفت. این نمونه یک انسانی است که در پرتو تجربه تلخی در زندگی،خردش فعال شد و از آن پس راهنمای مردگان در جهان زیرین گشت.
گاهی دانش، دشمن خرد است. فریبکار است و مانع هوشیاری و بیداری می شود. امروزه اطلاعات بدون خرد، نابودی زمین را تضمین نموده است. تداوم چنین دانش هایی در کنار بشری که خودخواهانه خود را مالک زمین می داند و به آیندگان نمی اندیشد، تباهی بی خرد بودن را نشان می دهد.
خرد را فرا راه قرار دهید و با خرد همراه شوید.
امید که خرد الهی بر وجودمان تابیدن بگیرد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.