بوی خوش زن
زن؛
رویِ دیگرِ ماه نیست،
بلکه خودِ ماه است… (نزار قبانی)
در عاشقانه های بزرگ جهان، همیشه رد پای یک زن در میان است.
اشعار لطیف عاشقانه، تنها در پرتو زنانگی رنگ می گیرد.
خانه بدون زن، مثل جهان بدون خورشید است، بی جهت نیست که نام خورشید را بر دختران می گذارند. ستاره، مهتاب، زهره و ناهید همه نام هایی دخترانه هستند نام هایی که از آسمان آمده اند.
نفس هم نامی دخترانه است.
چه خوب نامی است ؛انگار زمین با زنان نفس می کشد، مانند درختان که نفس تمام هستی هستند و پاکسازی می کند. زن و درخت، دو موجود زیبا و شگفت.
نام گلها هم از آن دخترهاست، گلنار، ماه گل، نسرین، نسترن، شقایق، نرگس، نیلوفر، یاس، لاله، گل مریم، گل رز.
باران و شبنم هم برای دخترهاست.
نام دریا هم برای دختران است، همه چیزهای قشنگ دریا هم با نام های دخترانه پیوند دارد، مروارید، مرجان، صدف، پری.
حیوانات لطیف هم نام هایی برای دخترهاست. آهو، مارال، غزال، پروانه .
فلزات گران بها هم اسم دخترهاست، طلا و نقره، الماس و یاقوت همه دخترانه است. این یعنی همه زیبایی های جهان به نوعی با زنها پیوند خورده است.
در اساطیر ایران، پنجم اسفند، روز«زن» است، در این روز، جشن سپندارمذگان برگزار می شود. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، این جشن را توصیف می کند. فرشته سپندارمذ، موکل بر زنان و زمین و باروری و خرمی است، در این روز خاص، زنان از انجام کارهای خانه معاف هستند و هدیه می گیرند و مردان به جای آنان، کارهای خانه را انجام می دهند.
من مفهوم زن و زندگی را زمانی درک کردم که با مادرم وداع کردم. وقتی مادرم از این جهان رفت،از در و دیوار خانه حس و حالِ بودن رخت بربست. پدرم فهمید که پرنده ای سبکبال پر کشید و رفت،
مادرم وقتی می خندید، قلب من پر شادی می شد.
وقتی که مادرم شاد بود، قلب خانه مان می تپید و وقتی غمگین بود، درد در تمام اجزای خانه موج می زد.
وقتی رفت، تازه فهمیدیم که قلب خانه ورم کرده است.
عاقل ترین مردان، عاشق ترین آنان هستند، مردانی که بی نهایت بر همسر خود عاشق هستند، آنان خوشی و شیرینی حقیقی زندگی را در می یابند.
زن ها شفاگران جسم و روح و روان همسر و فرزندان هستند، البته اگر مردها، مرد باشند، از این برکت بهره مند می شوند.
هر چه جهان مدرن تر، مکانیکی تر و سردتر می شود، بیشتر از زنانگی جهان کم می شود، بی روح می شود.
یونگ که مفهوم زنانگی را خوب می فهمد، می گوید:«در آلمان زن وجود نداشت…!
من قبل از جنگ جهانی میدانستم که قرار است اتفاقات بزرگی بیفتد»
او از طریق روانکاوی و تحلیل رویاهای مردم آلمانی زبان آن دوران متوجه وخامت وضعیت جامعه شده بود. در جامعهای که انسان ، هویت فردیاش را از دست میدهد باید منتظر فاجعه بود. در جوامعی که زن بیارزش است دیگر نیازی به انتظار نیست ، چرا که در همان زمان فاجعه وجود دارد ، حتی اگر مشخص نباشد. زن حامل زندگی ، صلح و عشق است
و به گفته یونگ : جایی که عشق وجود نداشته باشد ، قدرت خودنمایی میکند. و حاکمیت قدرت و فقدان عشق به شدت ناپایدار و متزلزل است.
هر مردی با تجربه های زیسته خود ارزش زن بودن را درک می کند یا نمی کند.بسته به تجربه های زیسته او از کودکی تا بزرگسالی است. شوپنهاور فیلسوف بدبین آلمانی، از زنان متنفر بود و کتاب « هنر رفتار با زنان» را نوشت، تجربه های کودکی او بسیار دردآور بوده است. وقتی به این جهان پا گذاشت، پدر و مادر او را نپذیرفتند، وی به ناچار در یتیم حانه پرورش یافت، او هرگز موفق به ازدواج نشد.
نقطه مقابل این فیلسوف، نزار قبانی است، شاعر بزرگ عرب که عشق عمیق را تجربه کرد و در ستایش زنانگی، چه شعرها نوشت:
تو را زن میخواهم
تو را زن می خواهم آن گونه که هستی
از کیمیای زن چیزی نمی دانم
از سرچشمه ی حلاوت او
از این که غزال ماده چگونه غزال شد
از این که پرندگان چگونه نغمه سرایی آموختند
تو را زنانه می خواهم
تا درختان سبز شوند
ابرهای پر باران به هم آیند
باران فرو ریزد
تو را زنانه می خواهم
زیرا تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقه ی گندم
شیشه ی عطر
حتی پاریس زنانه است
و بیروت
با تمامی زخمهایش ، زنانه است
تو را سوگند
به آنان که می خواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند
به آنان که می خواهند خدا را بشناسند
زن باش (نزار قبانی)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.