خودهای درونی
همه کارهای ما از درون مدیریت میشود و نمود بیرونی مییابد
. انگار یک بازی درونی همیشه در جریان است. دو بازیکن با شماره یک و دو در رقابت با هم پیش میروند. عملکرد ما در انجام فعالیتها به نحوه بازی این دو و برد و باخت آنها مرتبط است. این بازی در حقیقت یک دیالوگ بین آنهاست. خود اول با نیمکره چپ کار میکند و بر اساس مموری خود دوم را قضاوت میکند، محکوم میکند و چون خود را همه چیز دان میداند به خود جرات میدهد تا خود دوم را کنترل کند و بر او تاثیر بگذارد. ما همیشه با خود اول داریم زندگی میکنیم و با آن قضاوت میکنیم. خود که در هر موردی اظهار نظر میکند،میترساند و ابعاد خوب و بد زندگی را به نمایش در میآورد، توبیخ میکند، تهدید می:ند. اگر به این خود میدان بدهید حد و مرز نمیشناسد و یکسره میخواهد میداندار باشد و سوار بر محدوده ذهن و روح و روان شما باشد. این خود همان ایگوی شماست.
و اما خود دوم، همان بعد وجود ماست که وصل است به منبع آگاهی که از آن طریق به شهود میرسیم. با این خود،حالمان خوب میشود، بدون اینکه قضاوت شویم، تایید میگیریم. تشویق میشویم و سرزنشی در کار نیست. به ما اعتماد کامل دارد و وقتی که بتوانیم صدای خود اول را خاموش کنیم با مراقبه، تمرکز، غرقگی و .. در آن زمان خود شماره دو فعال میشود.
این که خود اول در ما زودتر بالا بیاید یا خود دوم، دقیقا به عملکرد خود ما بستگی دارد که به مرور زمان در سیستم ذهنمان کدام را پیشفرض قرار دادهایم.
(تیموتی گالوی در کتاب مربیگری به سبک بازوی درونی)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.