خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلی تنگ/از دوستان ناباب باید توان بریدن
دوست ناباب تو کیست ؟
دوستان ناباب همان هایی هستند که فکر می کنند تو خیلی مهمی و اون قدر ازت تعریف می کنند که نمی توانی خودت باشی. واقعا خسته کننده است آدمی که استاد اغراق است و بخاطر چهار تا مدرک یا چهار تا حرف و … که من می زنم فکر می کنه چه خبره و آدم راحت نیست جلوشون.
مخصوصا اگر این دوستان دلشون بخواد هی زنگ بزنند و باهات حرف بزنند و ملالت و خستگی دویدن در مسیر سنگلاخی رو هم باهاشون احساس می کنی. وقتی حرف مشترکی نیست که باهاشون بزنی چون کتاب نمی خونن و فکر نمی کنن. پس ازشون چیز دیگه ای هم یاد نمی گیری.
خیلی خسته می شم وقتی درباره جامعه و مشکلات و بحران هایی که گره اش کور شده و من هیچی نمی فهمم و راه حلی برای اون بحران ها ندارم و فقط می فهمم باید کاری که بلدم رو درست انجام بدم و اون معلمی هست و یاد گرفتن و یاد دادن. اون وقت آن دوستان ناباب به زغم من، شروع میکنند به غرولند از شرایطی که هیچ تلاشی برای بهبود آن وضعیت هم نمیکنند. آنها از کلامشون ملالت و اندوه میباره. مثل سوسکی که روی بدنش پودر سم ریخته شده و نیم بند و نیم جون لخ لخ داره راه میره و هر جایی از خونه رو که راه میره سمی میکنه تا وقتی که بمیره. این رفقا هم سم تو خون من میپاشن.
از دوستان ناباب بدترش، آن کله پوکهایی هستند که خیال میکنند میدانند زندگی چیست و میخواهند به تو زندگی کردن را یاد بدهند.
دوستان دغل باز، بدترین هاشون هستند که اصلا از موفقیتهای تو حال نمیکنند ولی میخوان نشون بدن که خوشحال میشن
در کل دوستان ناباب بیشتر آسیبی که به آدم میزنند اینه که نمیذارن خودت باشی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.