زروان، خدای زمان
آیا نیایش و دعا فایده ای خواهد داشت
زروان همان زمان بی کرانه است. او هزار سال نیایش کرد تا صاحب فرزند شود؛ اما در این میانه دچار شک و تردید شد که آیا نیایش و دعا فایده ای خواهد داشت یا خیر؟ پس از آن، او در بطن خود به دو فرزند باردار شد. زروان هستی هر دو را دریافت. با خودش زمزمه کرد: هر کدام زودتر به دنیا بیاید، پادشاهی را به او خواهم داد. آن دو فرزند هرمزد و اهریمن بودند. هرمزد اندیشه پدر را دریافت و در همان بطن، آن را به برادرش اهریمن گفت. اهریمن سریع شکم زروان را شکافت و بیرون آمد. زروان او را نشناخت و پرسید تو کیستی؟ اهریمن گفت: فرزند تو هستم. زروان گفت : «فرزند من خوشبو و نورانی است و تو تاریک و بدبو هستی». در این هنگام، هرمزد زاده شد. هرمزد نورانی و خوشبو برابر زروان ایستاد. زروان بی درنگ دریافت که او پسرش هرمزد است که در نتیجه نیایش خالصانه متولد شده و اهریمن نتیجه شک و تردید لحظه ای اوست. زروان دوست داشت پادشاهی را به هرمزد بدهد. اهریمن به زروان نزدیک شد و گله کرد و گفت : «مگر نیت نکردی که هر کدام از فرزندانت زودتر نزد تو بیاید او را پادشاهی خواهی داد؟» زروان برای پرهیز از پیمان شکنی ، به اهریمن گفت: «ای بدذات ، بگذار پادشاهی نه هزار سال از آن تو باشد. هرمزد را نیز بر تو به شاهی می گمارم». پس از ۹هزار سال، هرمزد به پادشاهی می رسد و به دلخواه خود عمل می کند. آن گاه هرمزد و اهریمن آغاز به آفرینش کردند. هر آنچه هرمزد می آفرید خوب بود و زیبا، و هر آنچه اهریمن خلق می کرد بدی بود و زشت و تباهی.
اسطوره زروان، داستان بارداری دائمی انسان هاست در طول زمان. انسان ها هر لحظه به دو جنین باردارند. جنین نیکی و جنین بدی. تقابل دائمی ایمان و شک که هر دو از یک مبدا و منشا واحد هستند و هر دو در بستر زمان رخ می دهند. یعنی ما انسان ها در هر لحظه حامل دو نگرش می توانیم باشیم. باید ببینیم به کدام غذا می دهیم. با پندار نیک، رفتار نیک و گفتار نیک بذر نیکی کاشته می شود و با پندار بد، گفتار بد و رفتار بد، بذر بدی کاشته می شود و به مرور این بذرها درخت هایی بزرگ می شوند که شاکله اصلی شخصیت ما را شکل می دهند.
با ایمان و آرامش قلبی خوبی را می سازیم و ترویج می کنیم و با شک و تردید و خیالات و اوهام بیهوده بدی را خلق می کنیم و تداوم می بحشیم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.